
پدر به خواندن نماز اول وقت خیلی مقید بود. یک روز موقع سحر که هوا هنوز
تاریک بود، پدر مشغول خواندن نماز بود و یک فانوس پشت سرش روشن بود.
موقعی که پدر به رکوع می رفت، فانوس
برگشت و پای پدر را سوزاند. اما او اصلاً به روی خودش نیاورد و به نمازش
ادامه داد. وقتی نمازش تمام شد، گفت:
انسان باید آن قدر سر نماز محکم باشد که هر اتفاقی افتاد، تحمل کند.
راوی مهری بهمدی
عالی بود ..من با عنوان شهید صیاد شیرازی به روزم خوشحال میشم سر بزنید
التماس دعای فرج
سلام دوست عزیز فردا بحث با فرقه های سنی رو دارم برای پیروزی حق برباطل 3 تا صلوات بفرست
سلام .به محض خواندن این مطلب یاد نماز مقام معظم رهبری افتادمُ که آقا مشغول خواندن نماز جماعت بودند (در یکی از شهرستان ها )و بزغاله ای(با عرض معذرت)وارد مجلس می شود و با بع بع شروع به بهم ریختن می کندِ بیشتر نماز گزاران خندیشان می گیرد اما آقا همچنان با خضوع و خشوع مشغول خواندن نماز بودند.