تانک و یا صاحب الزمان(خاطره ای از شهید زین الدین)

دشمن برای تصرف به محمدیه با 50 تانک تک کرد.ما فقط 3 تا آرپی چی داشتیم.این آرپی چی را دادیم به یکی از بچه ها و گفتیم برو یک موشک بزن و بیا.آن برادر گفت با این آرپی چی سوراخ تانک سوراخ نمی شود.یکی از برادران گفت:اینکه چیزی نیست.برو بگو یا صاحب الزمان و بزن.آن برادر رفت و موشک را روی آن و به شوخی به بچه ها گفت کجای تانک رو بزنم؟یکی می گفت بزن به بدنه اش، یکی می گفت به مخزنش و ...آن برادر یا صاحب الزمان را بلند فریاد کرد و موشک را زد.چند لحظه بعد همه با کمال با تعجب دیدند که موشک دقیقاً برجک تانک را به آتش کشیده است،با وجودیکه اگر یک موشک انداز سالم به دقت نشانه می رفت بعید بود بتواند آنطور بزنند.   

نقل خاطره از شهید مهدی زین الدین

آب کردن آفتابه(خاطره ای از شهید زین الدین)

یکی از رزمندگان رفته بود دستشویی و وقتی دید آفتابه ها خالیه و باید تا کوه بره،زورش اومد و یک بسیجی رو گیر آورد و  گفت دستت درد نکنه داداش این آفتابه رو آب می کنی؟بسیجی هم رفت و آب کرد ولی آب کثیف بود.رزمنده گفت:برادرجون اگه از 100 متر بالا تر آب می آوردی تمیز بود.بسیجی دوباره آفتابه رو برداشت و رفت اونو آب کرد و آورد.بعدها رزمنده می فهمه اون بسیجی اسمش «مهدی زین الدین» بود!