شب شهادت(شهید صیاد شیرازی)

فرزند شهید صیاد شیرازی:آن شب حال عجیبی داشت. چون از مسافرت آمده بود؛ زیارت حرم مطهر امام رضا (ع) و عیادت مادر گرانقدرش در مشهد، زیارت مشهد شهیدان شلمچه؛ همه و همه روحیه ای تازه به او بخشیده بود اصلاً انگار آماده بود. فردا شبش که دیگر ایشان شهید شده بود برای من شبی بسیار سخت و مصیبت باری بود. تازه به عظمت او فکر می کردم که در نبودنش چه کنم؟تصور می شد که ایشان فقط یک فرد نظامی است اما واقعیت این بود که پدرم صرفاً یک نظامی نبود.آیت الله بهاء الدینی گفت: پدرت یک روحانی بود در لباس نظامی. برای همین بود که در روز تشییع جنازه وقتی خودم را روی پای آقا انداختم می خواستم تمام عقده هایم را خالی کنم. چون او را از پدرم بیشتر دوست دارم.

اسرای عراقی(شهید هاشمی)

وقتی اسیری گرفته میشد،شهید هاشمی رفتاری کاملا اسلامی با او داشت و هرگز اجازه تعرض به اسیر را نمی داد و می گفت که باید با اسرای جنگی رفتار علوی داشته باشیم او حتی برای آنها سرودی ساخته بود و هنگامیکه اسیری گرفته می شد،آنرا می خواند.در آن سرود از اشتباهات صدام و اشتباه خودشون می گفت.از اینکه اینجا انقلاب شده و رهبر ما یک رهبر فرزانه است.از چیزی نترسید،شما مهمان امت اسلامی شده اید.خودش آنها را نظافت می کرد،سرهاشون را می تراشید،به عیادت آن سرایی که زخمی شده بودند می رفت.در واقع در دل آنها انقلابی بوجود می آورد.

لبیک اللهم لبیک(شهید سید حسین علم الهدی)

 

سال 1359 جمعی از برادران عازم مکه بودند.حسین کلاس حج در قرآن و نهجالبلاغه داشت.در کلاس بودیم که فردی در کلاس را زد واطلاع داد که عراق به فرودگاه اهواز حمله کرده است.حسین گچ را کنار گذاشت و با خنده و تبسم گفت:«رفتن به حج ما هم حل شد.»