همیشه روزه می گرفت.در هر شرایطی.یکبار بهش گفتند:«شما که روزه قضا نداری،همه اش مستحبی است،پس شرعا اگر غذا تعارف کنند،باید بخورید.»اما گفت:«اشتباه می کنید من هر روزه را چند بار قضا می کنم.مستحبی نیست.تا به حال سه بار کل روزه ها و نماز های عمرم را اعاده کردم.»
توی قرارگاه اگر روزه نبود،برای شام به قول خودش پرچم می خورد.خسته و کوفته می آمد،می گفت:«بی زحمت،پرچم ما را بدهید.»منظورش نان و پنیر و خیار و گوجه بود.
از آن روز تا به حال این گفته عباس بی اختیار در گوش من تکرار می شود.
(راوی: اقدس بابایی)